جایگاه
و نقش قدرت فرهنگی در سیاست خارجی و تاثیر آن بر روند تحولات جهانی
از فرهنگ در قاموس و عرف سیاست بینالملل به عنوان قدرت نرم یاد میشود؛ چرا که قدرت نرم، توانایی شکل دهی به ترجیحات دیگران است و جنس آن از نوع اقناع است به نحوی که امروزه این قرائت از قدرت در مقابل قدرت سخت (قدرت نظامی و تسلیحاتی) که توأم با اجبار و خشونت است به کار میرود اخیراً عرصة روابط بینالملل، به شدت، تحت تأثیر عوامل فرهنگی و هویتی قرار دارد |
![]() |
دسته بندی | علوم سیاسی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 66 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
مقدمه
تحولات دهههای اخیر در حوزة روابط بینالملل، حاکی از اهمیت مقولة فرهنگ در دستیابی به اهداف و بهبود روابط میان دولتها است؛ به نحوی که امروزه شاهد ظهور و تشکیل اتحادیههای فرهنگی در عرصة جهانی بوده تا از این طریق، زمینة تنازعات و چالشهای بینالمللی، برطرف و موجب همگرایی دولتها و ملتها گردد. از این رو کسب وجهه و اعتبار بینالمللی و نفوذ در افکار عمومی و یا به تعبیری، دسترسی به قدرت نرم از جمله اهداف مهم و در عین حال تصریح نشدة دیپلماسی کشورها در حوزة سیاست بینالملل است که این مهم به تناسب موقعیت، جایگاه، امکانات، فرصتها و ظرفیتهای فرهنگی هر کشور به شیوهها و مکانیسمهای مختلف، تعقیب میگردد. چه زبان، فرهنگ زبان ملایمی است که میتواند زمینهساز و حامی روابط رسمی میان دولتها و نیز مانع بروز بحرانهای خشونتبار در عرصة روابط بینالملل گردد. از این رو دولتها درصدد تحکیم بنیانهای معرفتی فرهنگ خود و تعمیم ارزشها، دانشها و نگرشهای تولید شده به فراسوی مرزهای جغرافیایی خود میباشند، تا یکی از ابزارهای اعمال قدرت را در کنار قدرت سیاسی و نظامی (قدرت سخت) همراه خود نموده و با استعانت از مکانیسم اقناع فرهنگی به جای کاربرد زور، اذهان و افکار عمومی جهانیان را در راستای منافع و اهداف خود هم سو نمایند.
از سویی فرهنگ به عنوان موتور محرکة توسعه، زمینه ساز حرکت جوامع و الگوهای رفتار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که با فروکش کردن چالشهای ایدئولوژیکی، نقش آن به عنوان پارادایم جایگزین به تدریج، اهمیت یافته است. از این رو نظریههای فرهنگی گوناگونی با هدف توضیح و تفسیر جایگاه فرهنگ در سیاست داخلی و خارجی و نیز در سطوح جهانی ظهور نمودند.[۱] پیش فرض اساسی نظریههای فرهنگی، آن است که رفتار و کنشهای انسان در زندگی فعال و پویای اجتماعی و برقراری رابطه با دیگران، متأثر از الگوهای روابط اجتماعی و گرایشهای فرهنگی است. این نظریهها به دنبال شناخت زمینهها، فرایند شکلگیری و بروز الگوهای رفتاری، ارزشها، اعتقادات و ترجیهات ما در زندگی اجتماعی هستند؛ بنابراین معتقدند که از این طریق میتوان رفتار سیاسی انسان را شناخت.[۲]